جدول جو
جدول جو

معنی صد برگ - جستجوی لغت در جدول جو

صد برگ
نادرست نویسی سد برگ گل گلاب گل سرخ، گونه ای از گل سرخ که آن را گلاب گویند، گلی زرد رنگ از تیره گل سرخیان کنیدا. یا گل صد برگ آسمان. آفتاب
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از رگ برگ
تصویر رگ برگ
برآمدگی های باریک رگ مانند در برگ درختان و گیاه ها
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صدبرگ
تصویر صدبرگ
گلی که گلبرگ های بسیار داشته باشد، برای مثال که تواند که دهد میوۀ الوان از چوب / یا که داند که برآرد گل صدبرگ از خار (سعدی۲ - ۶۴۶)، گل سرخ، گل گلاب، گل زرد پربرگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دمبرگ
تصویر دمبرگ
دنبالۀ باریکی که برگ را به شاخه یا ساقه متصل می سازد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بی برگ
تصویر بی برگ
درختی که برگ هایش ریخته باشد، کنایه از بینوا، بی سر و سامان
فرهنگ فارسی عمید
(بی بَ)
گیاهی که برگهایش ریخته باشد. درختی که برگ نداشته باشد. (فرهنگ فارسی معین).
لغت نامه دهخدا
(بَ دِ بُ زُ)
نحس اکبر یعنی کیوان (زحل). (از مقدمۀ التفهیم ص قلو) ، پیوند اندام مردم. ج، ابداء. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، آغاز. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(صَ دِ رَ)
وزنی است معادل سیصد و بیست مثقال یعنی نیم من تبریز
لغت نامه دهخدا
(زَ بَ)
برگ زرد. برگ خزان زده:
پراندیشه شد جان کسری ز مرگ
شدش لعل رخسار، چون زرد برگ.
فردوسی.
رجوع به زرد شود
لغت نامه دهخدا
(دُ بَ)
دستۀ برگ که بدان با شاخ پیوندد. (یادداشت مؤلف). میلۀ باریکی را که قطورتر از پهنک می باشد و پهنک به وسیلۀ آن به ساقۀ نبات متصل می گردد دم برگ نامند، شکل دم برگ در گیاهان مختلف متفاوت است، مثلاً گاهی استوانه شکل است مانند دم برگ داردوست و تبریزی، و گاهی مقعر و شیاردار و ناودانی شکل است مانند دم برگ نمدار. در نباتات آب زی تراپاناتانس قسمتی از دم برگ متورم و مملو از هوا می باشد و نبات به وسیلۀ آن در سطح آب شناور می گردد. (از گیاه شناسی ثابتی صص 244- 245)
لغت نامه دهخدا
(یَ / یِ بَ)
بهتر. خوبتر. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَهْ بَ)
اصطلاح در قمار با ورق مقابل سربرگ. آنکه در حلقۀ قمار ورقهای آخر، او را باشد
لغت نامه دهخدا
(دُ بَ)
گیاه تازه روییده که هنوز شاخ میانین آن دیده نشود. (یادداشت مؤلف).
- دوبرگ شدن گیاه، پس ازسر برکردن از زمین دوپاره شدن آن. دو قسمت شدن برگ گیاه روییده از زمین. (یادداشت مؤلف) :
مخایل سروری به کودکی زو بتافت
چو برچمن شد دوبرگ بوی دهد ضیمران.
مسعودسعد.
- ، شکافتن حب و دانه بار اول به دو قسمت. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(صَ بَ)
گل صدبرگ، گلی است زردرنگ که بهندی گنیدا گویند و بمعنی هر گلی که به نسبت دیگر اقسام خود برگ بسیار داشته باشد که در محاورۀ دیار ما آن را هزاره گویند. (غیاث اللغات). جوحم. (منتهی الارب). ورد مضاعف. (دهار). گلنار. (برهان). مضاعف. سوری پرپر:
گل صدبرگ و مشک و عنبر و سیب
یاسمین سفید و مورد بزیب.
رودکی.
چرا این مردم دانا و زیرک سار و فرزانه
به تیمار و عذاب اندر، ابا دولت به پیکار است
اگر گل بارد او صد برگ ابا زیتون ز بخت او
بر آن زیتون و آن گلبن بحاصل خنجک و خار است.
خسروی.
برنگ و بوی آن حور پری زاد
گل صدبرگ یک دسته بدو داد.
(ویس و رامین).
درخت خشک گشته تر شد از سر
گل صدبرگ و نسرین آمدش بر.
(ویس و رامین).
بسیار گل آورده بودند و آنچه از باغ من گل صد برگ بخندید شبگیر بخدمت سلطان فرستادم. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 346).
هزارت صف گل دمیده ز سنگ
ز صدبرگ و دوروی و از هفت رنگ.
(گرشاسب نامه).
باد نوروز سحرگه چو ببستان بگذشت
گل صدبرگ برون جست ز پیراهن خار.
انوری.
گلی صدبرگ با هر برگ خاری
بزندان کرده گنجی در حصاری.
نظامی.
چو آن گلبرگ رویان بر سر خاک
گل صدبرگ را دیدند غمناک.
نظامی.
چون بود صدبرگ دلدار مرا
نیست غم بی برگی کار مرا.
عطار.
که تواند که دهد میوۀ رنگین از چوب
یا که داند که برآرد گل صدبرگ از خار.
سعدی.
گل صدبرگ ندانم بچه رونق بشکفت
یا صنوبر بکدامین قدو قامت برخاست.
سعدی.
ساقیا می ده که ابری خاست از ساغر سپید
سرو را سر سبزشد، صدبرگ را چادر سپید.
حسن دهلوی.
در ولایت فارس انواع گل نیکو بسیار بود، از آن جمله گل زرد صدبرگ می باشد. (فلاحت نامه).
- گل صدبرگ آسمان، کنایه از آفتاب عالمتاب است. (برهان)
لغت نامه دهخدا
(تَ بَ)
اصطلاح ورق بازان در بازی ورق. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) ، در صحافی، در تداول لت در جزوه و کتاب، و آن ورقی است خارج از صفحات متصل یک فرم چاپی که در اول یا وسط کتاب و جزوه افزایند بخاطر افزایش بر مطالب یا جبران افتادگی مطالب لازم کتاب یا جزوه
لغت نامه دهخدا
تصویری از دمبرگ
تصویر دمبرگ
دنباله باریکی که برگ را بساقه پیوند دهد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صد رو
تصویر صد رو
نادرست نویسی سد رو سد روی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صد در
تصویر صد در
نادرست نویسی سد در نامه ای پیرامون آیین های زرتشتی
فرهنگ لغت هوشیار
هر یک از گیاهانی که برگشان مدور یا نزدیک بدایره است مانند خطمی پنیرک و جز آنها
فرهنگ لغت هوشیار
نادرست نویسی سد پره سد پره (گل سد تومانی)، به تندی دارای صد پر دارای پرهای زیاد، دارای صد پره: دارای پره های بسیار، بشتاب بسرعت
فرهنگ لغت هوشیار
نادرست نویسی سد رنگ رنگارنگ، سد روی آن چه دارای صد رنگ یا رنگهای گوناگون باشد رنگارنگ ملون: جامه صد رنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تک برگ
تصویر تک برگ
اصطلاح ورق بازان در بازی ورق
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی که برگهایش ریخته باشد درختی که برگ نداشته باشد، بینوا فقیر محتاج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر برگ
تصویر پر برگ
بسیار برگ وریق، بسیار رخت و کالا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بید برگ
تصویر بید برگ
برگ درخت بید، نوعی از پیکان تیر شبیه به برگ بید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بید برگ
تصویر بید برگ
((بَ))
نوعی از پیکان تیر که به شکل برگ بید است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بی برگ
تصویر بی برگ
((بَ))
بینوا، فقیر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دمبرگ
تصویر دمبرگ
((دُ بَ))
دنباله باریکی که برگ را به ساقه پیوند دهد
فرهنگ فارسی معین
برگ ریخته، خزان زده، بی چیز، بی نوا، فقیر، محتاج، محروم
متضاد: غنی، متمکن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
خشن، خشمگین، بدقلق
فرهنگ گویش مازندرانی